وبلاگ رایگان دانلود فیلم و سریال رایگان ساخت وبلاگ رایگان
حذف در پنل کاربری [X]
لگ دی سخت! آن یکی خر داشت پالانش نبود...!

آن یکی خر داشت پالانش نبود...!

تو پای به راه در نه و هیچ مپرس خود راه بگویدت چون باید رفت.....

لگ دی سخت!

هروقتی احساس فشار روحی دارم 

با ورزش یا پرخوری تخلیه اش میکنم!

 

دیروز یه دونه کیک خوردم البته کوچیک بود

کلی خرما و شام هم سمبوسه رژیمی از کنار میدون تره بار گرفتم

ولی چرب بود!

همه ی اینا نشون میده من از بعد ازظهر برنامه تغذیه ام خوب نبود و داشتم با غذاخودمو تخلیه میکردم

شبم که مشغول شستن میوه ها و تره باری هاشدم 

بعد دیدم فایده نداره 

نشستم پای کار دیدم غرق شدگی درکار بهتر برام

با پیاده روی بهتر شده بودم

 که میم زنگ زد ودوباره درباره موضوع سوال پرسید و میخواست ببینه بهتر شدم 

یکم دیگه دربارش حرف زدیم ودیگه من نشستم عمیقا کار کردم

هرچندوسط هی احساس بدی داشتم که دوست داشتم اون تایم کار نکنم فقط دراز بکشم!

ولی خودمو مجبور کردم به کار کردن چون بعداز ظهر کار نکرده بودم و تمرکزی نداشتم اصلا 

هیچی دیگه تا ساعت 11 کارام رو تموم کردم

میم هم تماس میگرفت حالمو میپرسید

هنوز مهمانش هم هست و درگیر اونم بود 

خونه رو خوب مدیریت کردم این هفته هم تمیز نگه داشتم هم هر کاری به وقتش انجام دادم از خودم راضیم سر این موضوع

بعد قرار بود با تپل صحبت کنیم درباره کار هی نمیشد یا اون گرفتار بود یا من 

دیگه دیروز غروبی جلسه داشتیم که اون براش کاری پیش اومد

ساعت 11 تازه تماس گرفت گفت الان رسیدم خونه و صحبت کردیم 

و دیدیم مکالمه طولانی شد 

گفت من شام بخورم بعد تماس بگیرم هیچی دیگه ساعت یه ربع به 12 دوباره تماس گرفت صحبت کردیم

روند کار و شرایطمون بهم شرح دادیم 

و قرار شد امروز یه بک تست بگیریم ببینیم چطور میتونیم پیش بریم 

الان قدرت انتخاب بین این کار و کاری که چندروز پیش بهم پیشنهاد شد رو ندارم!

هرچند تپل و من دیگه همو خوب میشناسیم بودن با تپل مزیتش یادگیری بیشتر و پویا بودن

و اینکه همه جوره شرایط همدیگه رو میدونیم 

قشنگ بلده مچ منوبگیره موقعی که سمبل کاری میکنم یا اهمال کاری

نیاز داریم یکی اینطوری کنارم باشه فعلا

تا من تمرکزم به حدی که میخوام برسه 

با میم درموردش صحبت نکردم فقط گفتم میخوام با تپل صحبت کنم اگر اومدی پشت خطم واینا بدون جلسه دارم 

تاخودم تماس بگیرم 

دیگه هیچی همینطوری تا 12و30 طول کشید درنهایت واقعا خوابم میومد گفتم تپل من دیگه مغزم نمیکشه بریم برا فردا ادامه اش رو

میم تماس گرفت گفت مهمانش جایی کار داشته و بردتش اونم خوابش میاد ولی مجبوربمونه 

و من دیگه بخوابم 

منم از خدا خواسته گرفتم خوابیدم 

صبح هم با کمبود خواب بیدار شدم ولی خوب هم صبونه خوردم و هم به خودم رسیدم که برم باشگاه 

شانس میم امروزم منو ندید :))))

تا رسیدم سرکوچه مربیم هم اومدش:))))))

من برم کارای شرکت رو ایمیل کنم بعد بشینم پای سبزی ها تا تپل جلسه بعدی رو بذاره 

 


برچسب: ،
بازدید:
+ نوشته شده: ۲۱ اردیبهشت ۱۴۰۲ساعت: ۱۰:۱۹:۰۶ توسط:dream موضوع: نظرات (0)

به اشتراک بگذارید :

Donbaler Donbaleh LinkPad Twitter Facebook Google Buzz Google Bookmarks Digg Technorati delicious
ارسال نظر
نام :
ایمیل :
سایت :
پیام :
خصوصی :
کد امنیتی :